تولد مامان اسمـــــاء92.11.12
سلامی گرم تو این هوای سرد به فرشته آسمونی خودم... عزیزه دله مامان جونم واست بگه از روز تولدم ؛سومین تولدی که منو بابایی ماله هم شدیم سهم هم شدیم... یه سال بزرگتر شدم ،یه سال عاقل تر،یه سال خانوم تر...اینم از بیست و دوسالگیم وارد بیست و سه شدم... وقتی کوچولو هستی دوست داری که زودی بزرگ شی،دوست داری زودی به بیست سالگی برسی ،وقتی به بیست رسیدی مثل برق وباد هی سنت زیاد میشه اصلا باورنمیکنی که اینقدر بزرگ شدی باورت نمیشه که دیگه نمیتونی هدیه تولد از مامانت عروسک بخوای... وای یادش بخیر همیشه هدیه تولد از مامانم عروسک میخواستم یا کفش... عاشق این دوچیزم(البته بین خودمون باشه هنوزم عاشقه...
نویسنده :
˙·٠•●♥اسماء مامانِ فسقل♥●•٠·˙
20:58